من و تو

درگیر

چه قدر تغییر کردیم نسبت به روزای اول زندگیمون الان که دارم نگاه میکنم و نوشته هام و میخونم میبینم چه قدر واقعا طندگی آدم و تغییر میده اولا حساس تر بودم و تشنه یه ثانیه عشق برای هر لحظه شادم یه هفته خوشحالی میکردم و برای هر لحظه ناراحتم یه هفته غصه داشتم ولی الان بزرگتر شدیم یادمه وقتی 15 سالم بود دوست داشتم زودتر 18 ساله شم فک میکردم همه دخترایی که 18 سالشونه یعنی خیلی بزرگ شدن و دخترای 30 ساله و هم خیلی خیلی بزرگتر میدیدم جوری که فک میکردم مثله مامانم هستن یعنی خیلی بزرگ 18 ساله شدم - 20 ساله شدم - و از 23 سالگی احساس کردم که واقعا بزرگ شدم الانم که 30 سالم شده میبینم که چه قدر زود دیر میشود 30 سالگی یعنی وارد ...
25 خرداد 1394

من و ما

سلام عزیز دلم این چند وقت همونجوری که گفته بودم حال بابا جون زیاد خوب نبود و من سعی کردم تن تن برم خونشون پریشب با مریم اونجا بودیم و هی از تو گفتیم و خندیدیم اسم انتخاب کردیم و گفتیم اگه دختر باشی میدیمت دست نیما تا بزرگت کنه و اگه پسر باشی هم نیما میگفت تو رو میبره بسکتبال من اسم شایلی و باراد و پیشنهاد دادم و نیما چون همش با آیلی درگیره میگفت نه ه ه ه شایلی هم وزنه ایلی هست و من دوست ندارم ولی من خودم از اسم شایلی خوشم میاد من و یاد دخترای موفرفری و بلند و برنز و لاغر خوشگل میندازه باراد هم که دیگه اسمش تایید شده فعلا و من عاشقشم   به هر حال کلی با بابا و مامان گفتیم و خندیدیم و بابایی هم اون وسط هی از مبارک...
25 خرداد 1394
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به من و تو می باشد